مهسامهسا، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

مهسا ماه من

بدون عنوان

درسال ١٣٩١ شکر خدا سال پر بارانی را گذراندیم مهسا عاشق باران و چتر هست در این سال ٣ تا چتر را خراب کرد و همش شعر خاله شادونه را می خونه :       بارون میاد دوباره با خود شادی میاره   بارون میاد چیک و چیک صداش میاد تیک و تیک خدا کنه همیشه دلت بارونی لبت شاد و خندان باشه . عزیزم با همه مهربون باش و از مهربانی به دیگران دریغ نکن مثل بارون مهربان  زلال و سخاوتمند باش .   ...
2 اسفند 1391

تولد دختر دایی ( آریسا کوچولو )

در تاریخ 23 دیماه 91 آریسا کوچولو یک ساله شد و مارا برای تولدش دعوت گرفت مهسا حالاکه 3 ساله شده عاشق تولد هست و فکر می کرد تولد آریسا تولد خودش هست . می گفت این کیک مال منه و عاشق شمع فوت کردن بود شمع را هم مهسا فوت کرد واسه آریسا اینم مهسا و آریسا گلم در کنار بادکنک ها   در تاریخ 22 بهمن ماه 1391 ما با مادر و عمه رویه رفتیم پیش خاله افروز لامرد  دقیقا 22 بهمن ماه رفتیم عسلویه هوا عالی بود مهسا و خاله افروز راه پیمایی هم رفتند جای شما خالی بود مهسا عاشق آب بازی و در این سن مفهوم دریا را متوجه شد   ...
2 اسفند 1391

حافظیه

آبان ماه  1391بود که دوست عزیزم از دزفول آمدن و ما با هم رفتیم حافظیه و این عکس را در آنجا گرفتم ...
1 اسفند 1391

تولد 3 سالگی

چون در این تاریخ ما مشهد بودیم تولد نازنین مامان 10 روز دیرتر که اتفاقی مصادف شد با تولد خودم البته این دفعه فقط مجلس زنانه بود و خیلی خوش گذشت به جز خاله افروز که جاش خیلی خالی بود این عکس آریسا کوچولو  دختر دایی مهسا و احسان پسرعمه مهسا است ...
1 اسفند 1391

سفر به مشهد مقدس

در تاریخ 28/07/91 تولد 3 سالگی مهسا ما به همراه پدربزرگ و عمه مهسا و بابایی در خرم امام رضا بودیم البته این اولین سفر مهسا نبود دومین سفرش به مشهد مقدس بود . به عشق تو  قدم به قدم آمدم آری              به درگه تو با نیاز امدم آری بگو که مرا می پذیری ای جانم               که با همه سوز و گداز آمدم آری ستاره ی  من دلسوخته در شب تاری      بیبین که با غم و یک راز آمدم  آری   ...
30 بهمن 1391

کازرون شیراز

این عکس در راه کازرون جایی به نام دشت برم است جای خیلی زیبایی مخصوصا درایام عید هست این عکس پسر عمه مهسا احسان  است که اونم خیلی  شیطون و بازیگوش است و پایه خوبی واسه مهسا البته 5 سال بزرگتر است .  اینم مهسا بلا  که داره آب بازی می کند در زمستان سال 90 13برف بارید و من این عکس را به یادگار در پشت بام خانه بابا بزرگ گرفتم ...
6 بهمن 1391

1تا 2 سال

  در اين سن جالبترين كار تو مستقل بودنت در غذا خوردن بود  . خيلي با مزه شدي عزيزم                                                            اين روز مجبورم كرد ببرمش حمام از جمله شیرین ترین کارهات تقلید کردن تو بود  عزیزم عبادت کردن تو یکی از لذت بخش ترین کارهای تو بود < مهسا در حال خواندن د...
6 بهمن 1391

سال نو 1391

در این سال دختر خوشکل ما 2 سال و نیم به سلامتی سپری کرد و سره سفره هفت سین با من و بابایی نشست البته بابا بزرگ و عمه رویا هم در این سال سره سفره هفت سین ما بودن مهسا خیلی به بابابزرگ و عمه هاش علاقه داره و همش میگه بریم خونه بابا بزرگ ...
6 بهمن 1391

براي تولد 2سالكي

دومين سال تولدت بردمت ارايشكاه  موهات و واسه اولين بار كوتاه كردم بعد بردمت اتليه عكس گرفتي و تولد 2 سالگی. تو بزرگ مي شي و من نگران به سوي فردا همه از خدا بخواهم  برساندت به فردا به طلوع صبح اميد  ,  به سلامتي , به خورشيد به بهار و فصل زيبا , به نهايت بلندي , برسي به انكه بايد برساندت به انجا       تو  زيباترين و سخت ترين تجربه  من هستي  فكر كردم دختر داشتن يعني شيطوني تعطيل اما  اي داد از شيطوني هاي  .........                   ...
6 بهمن 1391

عاشورا

عاشورا  امد و عشق به حسین  در اعماق قلبمان حس می شود  . پروردگارا  فرزندانمان را با عشق به حسین  و  فرزندانش همراه گردان ...
5 بهمن 1391