رفتن به دزفول اسفند ماه 92
در اخرین روزهای سال 1392 من و بابا به همراه مهسا رفتیم دزفول پیش دوست خوبم که مهسا خیلی بهش علاقه داره خاله پروین . خیلی خوش گذشت مخصوصا به مهسا چون تا تونست اب بازی کرد قایق سواری و به مرغابی ها پفک داد
یه دونه پفک میدم به مرغابی دوتاش خودم می خورم خلاصه اون روز مرغابیها سیر شدن از پفک خوردن
دویدن مهسا به دنبال کبوتر های مشکی
مهسا درحال بابونه چیدن عجب بوی عطر خوبی داشت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی