این عکس در خردادماه سال 91 در باغ مادر بزرگم گرفته شد مهسا تقریبا 2 سال و نیم داشته در این سال شیرین ترین رفتار صحبت کردن تو بود کلماتی که درست تلفظ نمی شد مثل ( قابلمه را قامبله می گفتی یا به دوچرخه می گفتی بداخه ) خلاصه مترجم تو فقط من بودم که حرفها ی تورا می فهمیدم از عید تا تابستان خیلی اتفاقی نیفتاد که در ذهنم باشه فقط ما از قدم و وجود نازنین تو صاخب خانه شدیم و از منزل بابا بزرگ در مرداد ماه اسباب کشی کردیم . تقریبا در شهریور ماه به کیش رفتیم که یک مقدار هوا گرم بود البته با دختر عمه های مهسا جان که 3 روز ماندیم و خیلی خوش گذشت. این عکس غروب کیش هست. &n...