مهسامهسا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

مهسا ماه من

مسافرت به دزفول

در تاریخ 9/12/1391 من و بابا و مهسا به دزفول رفتیم به خانه یکی از بهترین دوستانم 4 روز اونجا بودیم خیلی خوش گذشت و یکی از بهترین سفرها واسه ما بود .  من و مهسا این گل را برای تشکر از دوست عزیزم به پروین و خانوادش تقدیم می کنیم در روز 10 به سد دز رفتیم خیلی جالب بود و این عکسها را گرفتیم در مسیر سد محوطه خانه مسکونی کارمندان در روز سوم به همراه دوست عزیزم به شوشتر رفتیم  که فوق العاده زیبا بود      اینجا شوشتر هست و ایشان دارن گبه می بافند. اینجا زمینهای زراعی در بین راه دزفول به شوشتر  مهسا جان خیلی خسته شدی ...
10 ارديبهشت 1392

عکسهای نوزادی تا شش ماهگی

روزها و شبها خنده ها و گریه ها بیخوابیها همه سپری شد و تو روز به روز بزرگتر شدی تا که شش ماه شدی و مقداری به این پدیده جدید زندگی عادت کردم و این عشق روز به روز بیشتر می شد                                                                       ...
2 اسفند 1391

اسم شناسنامه من معصومه هست

با سلامی دوباره  .ابتدای به دنیا امدنت خیلی سخت بود 5 روز در بیمارستان بستری شدی و من و بابایی نذر کردیم که چون تولد حضرت معصومه به دنیا امدی خوب بشی و اسم شناسنامه تو را معصومه بزاریم خدای مهربون هم کمک کرد و تو را سلامت به ما سپرد امیدوارم این هدیه الاهی همیشه سلامت و شاد در این دنیای زیبا زندگی کنی ...
2 اسفند 1391

بدون عنوان

درسال ١٣٩١ شکر خدا سال پر بارانی را گذراندیم مهسا عاشق باران و چتر هست در این سال ٣ تا چتر را خراب کرد و همش شعر خاله شادونه را می خونه :       بارون میاد دوباره با خود شادی میاره   بارون میاد چیک و چیک صداش میاد تیک و تیک خدا کنه همیشه دلت بارونی لبت شاد و خندان باشه . عزیزم با همه مهربون باش و از مهربانی به دیگران دریغ نکن مثل بارون مهربان  زلال و سخاوتمند باش .   ...
2 اسفند 1391

تولد دختر دایی ( آریسا کوچولو )

در تاریخ 23 دیماه 91 آریسا کوچولو یک ساله شد و مارا برای تولدش دعوت گرفت مهسا حالاکه 3 ساله شده عاشق تولد هست و فکر می کرد تولد آریسا تولد خودش هست . می گفت این کیک مال منه و عاشق شمع فوت کردن بود شمع را هم مهسا فوت کرد واسه آریسا اینم مهسا و آریسا گلم در کنار بادکنک ها   در تاریخ 22 بهمن ماه 1391 ما با مادر و عمه رویه رفتیم پیش خاله افروز لامرد  دقیقا 22 بهمن ماه رفتیم عسلویه هوا عالی بود مهسا و خاله افروز راه پیمایی هم رفتند جای شما خالی بود مهسا عاشق آب بازی و در این سن مفهوم دریا را متوجه شد   ...
2 اسفند 1391

حافظیه

آبان ماه  1391بود که دوست عزیزم از دزفول آمدن و ما با هم رفتیم حافظیه و این عکس را در آنجا گرفتم ...
1 اسفند 1391

تولد 3 سالگی

چون در این تاریخ ما مشهد بودیم تولد نازنین مامان 10 روز دیرتر که اتفاقی مصادف شد با تولد خودم البته این دفعه فقط مجلس زنانه بود و خیلی خوش گذشت به جز خاله افروز که جاش خیلی خالی بود این عکس آریسا کوچولو  دختر دایی مهسا و احسان پسرعمه مهسا است ...
1 اسفند 1391

سفر به مشهد مقدس

در تاریخ 28/07/91 تولد 3 سالگی مهسا ما به همراه پدربزرگ و عمه مهسا و بابایی در خرم امام رضا بودیم البته این اولین سفر مهسا نبود دومین سفرش به مشهد مقدس بود . به عشق تو  قدم به قدم آمدم آری              به درگه تو با نیاز امدم آری بگو که مرا می پذیری ای جانم               که با همه سوز و گداز آمدم آری ستاره ی  من دلسوخته در شب تاری      بیبین که با غم و یک راز آمدم  آری   ...
30 بهمن 1391

کازرون شیراز

این عکس در راه کازرون جایی به نام دشت برم است جای خیلی زیبایی مخصوصا درایام عید هست این عکس پسر عمه مهسا احسان  است که اونم خیلی  شیطون و بازیگوش است و پایه خوبی واسه مهسا البته 5 سال بزرگتر است .  اینم مهسا بلا  که داره آب بازی می کند در زمستان سال 90 13برف بارید و من این عکس را به یادگار در پشت بام خانه بابا بزرگ گرفتم ...
6 بهمن 1391